پاکستان؛ به مثابۀ یک تومور خبیثه در قلب آسیای جنوبی
پروفسورحبیب الرحمن هاله پروفسورحبیب الرحمن هاله

 

 

 

 

 

 

هفته نامۀ "افق" استرالیا

 

هیگل، فیلسوف نامدار جرمنی، دریکی از آثارش زیرعنوان (فلسفۀ تاریخ) پس از مطالعه، تجزیه، تحلیل و جمع بندی ماهیت رویداد ها و گزارشهای تاریخی امپراتوریهای پیشین جهانی، به این نتیجه رسیده است: هرگاه یک امپراتوری واقع در ذروۀ قدرت خود در برخورد نظامی با یک نیروی مماثل یا همطراز و یا نیرو های متحد متخاصم خود، دستخوش عقب نشینی و بالاثر معروض به تلفات جانی، خسارات مالی و سراسیمه گی سیاسی گردد، ولو از صحنۀ نبرد نیمه جان بدر آید، دستخوش از هم پاشی لابدی می شود.

یک امپراتوری را میتوان به "آسیا سنگ" عظیمی تشبیه کرد که با کاربرد نیرنگ و نیرو، در دراز مدت، به قله شامخ کوهی رسانیده شده باشد، ولی اگر با رخداد یک زمین لرزه یا گردباد: ( Cyclone) خارق العاده از جا کنده شده و به سوی دامان کوه پرتاب گردد با هیچ وسیله یا تدبیری نمیتوان از سقوط حتمی آن بر زمین هموار واقع در مقطع زیرین دامان کوه جلوگیری کرد.

سقوط امپراتوریهای بریتانیای کبیر و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سدۀ بیستم، که اولی به اثر ضربات نظامی مرگبار آلمان نازی در جنگ جهانی دوم و ثانوی در نبرد دشمن ستیز مجاهدین اصیل افغانی ( نه منسوب به تنظیم های به اصطلاح جهادی که در پشاور گرد آمده جز چور کمک های بین المللی در راه جهاد ملی، بینی خود و اعضای خانواده های شان خون نگردید) و به اثر امداد های مالی و تسلیحاتی حریفان آیدیالوژیکی غربی آن، دستخوش فروپاشی گردید، گواه اثبات ادعای داهیانۀ هیگل می باشد.

بریتانیای کبیر به اثر پیامد ناتوانی عایده از تلفات و خسارات هنگفت جنگ دوم جهانی، از یکسو، و اوجگیری روحیۀ آزادیخواهی و استقلال طلبی روز افزون مستعمراتش، از سوی دیگر، نتوانست اداره و کنترول مستعمرات، گستردۀ خود در سراسر گیتی را، که آفتاب در آنها غروب نمیکرد، کماکان در ید قدرت استعماری خود نگهدارد. بنابران ناگزیر شد که گلیم استعمار خود را از اکثر مستعمرات، به ویژه شرق میانه و آسیای جنوبی، در مدت کوتاهی، یکی پی دیگری برچیند. چنانچه پیش از برچیدن گلیم استعمار خود از شرق میانه، به مثابۀ واکنش سرزنش آمیز علیه آزادیخواهان آن ولا، تنها شرق میانه را به شکل کشور های متعددی درآورد بلکه به آن هم بسنده نشد عراق را به عراق صغیر و شیخ نشین های متعدد تجزیه کرد و کردستان را به چهار بخش تقسیم کرده و هر بخش آنرا به یکی از کشور های عراق، ترکیه، ایران و سوریه بخشید. از همه بدتر، برای سوء استفاده های بعدی خود در آن منطقه، در قلب شرق میانه ( سرزمین بیش از هزار ساله ملکیت فلسطینی ها) کشور اسرائیل را به مثابه، خنجریا تومور سرطانی ایجاد کرد.

بعد ها، به عین وتیره ، نیم قارۀ هند را پیش از سپردن آن به وارثان واقعی آن، به کشور هایی از قبیل هند، پاکستان، سیلون، نیپال، بوتان وغیره تجزیه کرده بصورت سالم و یک پارچه برجا نگذاشت. حتی به این تجزیه بسنده نکرده سرنوشت سرزمین کشمیر و سر زمین های افغانی واقع در شرق خط مرزی تحمیلی دیورند را، به مثابۀ نقاط داغ متنازع فیهِ وجنجال برانگیز، بصورت لاینحل برجا گذاشت. و از آن بدتر، با ایجاد غیر منطقی کشوری به نام پاکستان ( در دو جناح شرق و غرب هند) نه تنها مسلمانان نیم قاره را از هم تجزیه کرده و از برجا ماندن یک قدرت بزرگ، و نیرومند و متحد اسلامی در نیم قاره جلوگیری نمود بلکه خواست که از پاکستان، عیناً ماند اسرائیل، به حیث وسیله اهداف آیندۀ خود در آسیای جنوبی استفاده سوء نماید.

تجزیه هند تاریخی به چند کشور جداگانه به مثابه ضربه محکم انتقامجویانه بر افغانستان تلقی میگردد. زیرا اگر نیم قاره مانند گذشته به شکل متحد و یکپارچه برجا باقی میماند از یکسو مجال مداخلۀ آینده بریتانیا در امور آینده منطقه از بین میرفت و از سوی دیگر بسیار امکان داشت که هند بزرگ سرزمین های افغانی مدغم شده به هند برتانیوی را به مالک اصلی آنها مسترد میکرد و همچنان، برخلاف امروزی، شرایط ترانزیتی واردات و صادرات اموال تجارتی افغانستان را آسانتر و انسانی تر می ساخت.

حقیقت بسیار تلخ ایجاد پاکستان در این امر نهفته است: ایجنت های حکومت هند برتانیوی، برای مدت تقریباً ده سال قبل از تجزیه نیم قاره، نمایندگان دو اقلیت دینی (شعیه اسماعیلیه و احمدیه قادیانی) را تشویق و ترغیب نمودند که اساسنامه یک کشور جداگانه و مستقل را برای مسلمانان نیم قاره طرح نمایند. همان بود که محمد علی جناح (که جدش هندو و خودش شعیه بود) و سرچودری ظفرالله خان (فعال سیاسی: ( Activist ) اقلیت قادیانی، رئیس و بنیادگذار آل .... یا مسلم لیگ) به حیث همکار نزدیک یا معاون جناح، اساسنامۀ یک کشور شش رخ و نه گرد ( نیمه در شرق و نیمه در غرب هند و آنهم متشکل از اقوام نامتجانس و با هم ناسازگار بنگالی، پنجابی، سندی، پشتون و بلوچ)را برای مسلمانان نیم قاره نه تنها طرح بلکه در عمل پیاده کردند.

پاکستان بخاطری از دو بخش واقع در دو منتها الیه نیم قاره و باداشتن دو کشور متخاصم در دو جناح آن (هند به اثر معضله کشمیر و افغانستان به اثر معضل، خط مرزی دیورند) ایجاد گردید و زمام امور سیاسی آن به دست منسوبان دو اقلیت دینی سپرده شده رفت تا به خاطر بقای خود برای همیش بر بریتانیا متکی بماند.

در عین زمان، به منظور آنکه رهبران سیاسی پاکستان در آینده هم از اوامر و فرمانبرداری بادار انگلیسی شان سرباز نزده باشند زمام واقعی امور آن کشور در دست قوای نظامی (که سربازان آن، برخلاف کشور های دیگر، بصورت عمری استخدام میگردند تا به خاطر حفظ منافع شخصی شان هرگونه اوامر و خواسته های افسران شانرا بدون چون و چرا در عمل پیاده کنند) و از قوای نظامی در دست استخبارات نظامی (آی اس آی) و از آی اس آی در دست استخبارات خارجی بریتانیا ( M15 ) قرار داده شده است.

آی اس آی، بخاطر آنکه زمام اختیار رهبران سیاسی کشور را بصورت ساده و آسان در اختیار خود داشته باشد، بصورت عمومی، آنها را از حزب مسلم لیگ پنجابی (تازی شکاری بریتانیا) و از حزب پیپلز پارتی سندی (اقلیت شیعه) برگزیده است. هرگاه از هر کدام آنها کوچکترین اثر خود محوری یا گرایش استقلال طلبی سیاسی به مشاهده برسد بلادرنگ یا با کودتای نظامیان سرکوب و یا مانند ذوالفقار علی بوتو، بینظیر بوتو و ضیاالحق سر به نیست میشوند.

آی اس آی از به قدرت رسانی محمد علی جناح، اسکندر مرزا، لیاقت علی خان، ذوالفقار علی بوتو، بینظیر بوتو، آصف علی زردادی (اقلیت شیعه) سرچودری ظفرالله خان (اقلیت قادیانی) جنرال اسلم بیگ، مشرف (از اقلیت مهاجر قومی) و جنرال ایوب خان، جنرال یحی خان، جنرال ضیاالحق (آله های دست مستقیم آی اس آی ) در راه فلج سازی احزاب نامنهاد سیاسی، کشتن روحیۀ واقعی ملی و بی ثبات نگهداری"نظام فئودالی پاکستان" به سود خود و سود باداران خارجی خود استفاده های سوء گام به گام به عمل آورده است.

پس از اشغال نظامی افغانستان ( نقطۀ ستراتیژیک بسیار مهم آنها) توسط اتحاد شوروی بود که بریتانیا و هم پیمان ستراتیژیک آن ایالات متحد از آی اس آی در امور قلمرو خارج محدوده جغرافیایی پاکستان ( به ویژه امور داخلی افغانستان) استفادۀ سوء به عمل آوردند. ایالات متحده به منظور اینکه از رئیس آی اس آی به مثابۀ مادون اداری گوش به فرمان خود استفاده نموده باشد، برای او ماهانه ده هزار دالر (معادل معاش رئیس جمهور امریکا) دست مزد خرابکاری می پردازد. امروز هر عمل اخلالگرانه امنیت و اداره کننده تلفات جانی و مالی که علیه افغانستان صورت میگیرد در ظاهر عملکرد خود آی اس آی مینماید مگر در واقعیت امر جز تطبیق برنامه های هژمونیستی دو بادار غربی آن چیز دیگری تلقی شده نمیتواند. با اطمینان میتوان ادعا نمود که هیچ رئیس جمهور و صدراعظم پاکستان بدون هدایت یا حد اقل اخذ اجازه از رئیس آی اس آی و رئیس آی اس آی بدون هدایات دو بادار غربی خود هیچ کار مهمی، به ویژه مربوط به سیاست خارجی، را به میل و اختیار خود اجراکرده نمیتواند. بنابران نواز شریف، صدراعظم جدید، هم از این امر مستثنی شمرده شده نمیتواند. ایجاد هرگونه ناامنی و وارد سازی هرگونه خسارات جانی و مالی توسط ترورستان نامنهاد افغانی یا "طالبان" (من طالب را قالب می پندارم، زیرا که هر کس حتی کمونست هایی چون تنی و همگروهان او،جنگجویان اجرتی ( Mercenaries ) بین المللی ملیشه های پاکستانی ، گروههای افغانی گروگان آی اس آی و منسوبان گروه القاعده در آن قالب انداخته شده و طالب نامیده میشوند) و برای آنکه ماهیت واقعی شان شناخته نشود روی های شان را مانند زنان با شف لنگی شان پنهان میدارند و یا از ریش های ساختگی استفاده به عمل می آورند. (حتی رهبر عمومی شان که در ظاهر ملا عمر وانمود ساخته میشود مگر قراریکه گفته میشود تنی یا کرنیل امام منسوب به آی اس آی می باشد و از همین خاطر مانند حرم سلطان توسط آی اس آی در پرده اسرار نگهداری میشود) به خاطری صورت میگیرد که افغانان وطندوست و مخالف اشغال نظامی کشور شان توسط قوای بیگانه، ناگزیر ساخته شوند که کشور ستراتیژیک شان را خلاف احساس غرور ملی و آزادگی شان به حیث پایگاه نظامی بیگانه گان بپذیرند و بیطرفی عنعنوی شان را خدشه دار سازند. نه تنها من و افغانان امثال من حتی دانشمندان انگلیسی به این باور می باشند: شماری از افغانان ناخلف و وجدان مرده را میتوان به کرایه گرفت و از آنها استفاده های سوء مقطعی به عمل آورد مگر هرگز نمیتوان ملت سلحشور و میهن دوست افغانستان را مانند سران پاکستانی های سست عنصر و برده مادیات، خرید و حلقه های غلامی همیشگی را در گوش های شان آویخت. نفرین به آن ناخلف فرزندان افغان که بی شرمانه خود وکشور شان را در معرض فروش قرار میدهند.

 








September 29th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی